«کفران نعمت عبارتست از نشناختن نعمت کسی و شاد نبودن به آن و صرف نکردن آن در مصرفی که منعم به آن راضی است.»1
هرگونه استفاده نادرست از آنها، کفران نعمت است و حقیقت کفران نعمت همین است و نا سپاسی در درجهی بعد قرار دارد. از این رو برخی مفسرین معتقدند که «اگر انسان هزار بار با زبان الحمد لله بگوید ولی عملاً از نعمت سوء استفاده کند، کفران نعمت کرده است.»2
انسان برای اینکه دچار کفران نعمت نشود، باید از طریق عقل و شرع وارد شود. یعنی از راه تدبر و تفکر در تک تک ذرات عالم مانند آب، خاک، دریا، گیاهان و جانوران و ... به حکمتها و مصلحتهای آفرینش آنها پی ببرد. اما بعضی از مسائل مانند مستحبات، مکروهات، واجبات و محرمات وجود دارند که انسان از طریق عقل نمیتواند به حکمت و مصلحت آنها پی ببرد و تنها از طریق شرع میتوان به حکمت آنها پی برد، تا شخص دچار کفران نعمت نشود و حق شکر الهی را به جا آورد. همه موجودات عالم بر اساس مسئولیتی که خداوند به آنها داده است انجام وظیفه میکنند و هیچ گاه کفران نعمتی از آنها مشاهده نمیشود، اما انسان بر اساس اختیارش گاهی از مسئولیت خود تخلف کرده و به کفران نعمات الهی میپردازد و بر خلاف مصلحت و حکمت، نعمتهای الهی را به کار میبرد.
اعضاء و جوارح انسان که از نعمتهای الهی هستند باید در عبادت و بندگی خداوند مورد استفاده قرار بگیرند. اگر انسان از بندهای از بندگان خدا خطایی بشنود، اگر آن را به دیگران انتقال دهد، نعمت گوش را کفران کرده است. بعضی گفتهاند «هر که چشم را در معصیت استعمال کند کفران نعمت دیگر را که خورشید باشد نیز کرده، زیرا بدون آن، دیدن میسر نیست. بلکه چون همۀ آنچه در دنیا موجود است بعضی به بعضی دیگر بسته و همه به یکدیگر موقوف و مربوط است. پس هرکه یک چیز را در معصیت الهی استعمال نماید، همۀ چیزها و نعمتهایی که در دنیا خلق شده، کفران کرده است.»3
از این رو اگر انسان بخواهد در جهت کمال مطلوب خود حرکت نماید، باید ضمن شکرگزاری به درگاه الهی حقیقت کفران نعمت را بشناسد تا مبادا در مسیر هدایت دچار تزلزل شود.
مولوی در این ابیات حقیقت کفران نعمت را به زیبایی به نثر درآورده است:
«آن سبا ز اهل صبا بودند و خام |
کارشان کفران نعمت با کرام |
باشد آن کفران نعمت در مثال |
که کنی با محسن خود تو جدال |
که نمیباید مرا این نیکویی |
من به رنجم زین، چه رنجه میشوی؟ |
لطف کن این نیکوئی را دور کن |
من نخواهم چشم، زودم کور کن»1 |