عقاید

Just god

عقاید

Just god

تبدیل امنیت به ناامنی

تبدیل امنیت به ناامنی     

یکی دیگر از موارد تغییر نعمت ناامنی می­باشد. وقتی خداوند سبحان به جامعه­ای نعمت امنیت و آرامش را مرحمت می­فرماید اگر مردم ارزش آن را ندانند، خداوند آن نعمت را تغییر می­دهد و آن را تبدیل به ناامنی و ترس می­کند. 

خداوند در آیات مختلف، قریه­هایی را مثال می­زند که به آنها نعمت صلح و امنیت را عنایت کرده بود، اما به دلیل اینکه مردم آن منطفه با خودکامگی­های خود به ناسپاسی این نعمت پرداختند، خداوند نیز آن نعمت را تغییر داده و به ترس و ناامنی تبدیل ساخت.

« وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً ... فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ»3

«و خدا شهری را مثل زده است که امن و امان بود ...، پس [ساکنانش] نعمت­های خدا را ناسپاسی کردند، و خدا هم به سزای آنچه انجام می­دادند، طعم گرسنگی و هراس را به [مردم] آن چشانید.»

«"خوف" به هراس و ترس از زیانی که انتظارش می­رود گفته می­شود.»4

یکی دیگر از نعمت­هایی که خداوند به مردم شهر ثرثار عنایت کرده بود، نعمت آسایش و امنیت بود. مردم این شهر ارزش این نعمت را ندانسته و به کفران آن پرداختند. خداوند نیز نعمت خود را تغییر داده و آن را به ترس تبدیل نمود.

«در این آیه کیفر ناسپاسی و اثر ترس را به لباس تعبیر می­کند، چرا که اثر آنها بسان لباس بر پیکر انسان و سیمای او پدیدار می­گردد.»1

نعمت امنیت جزء نعمات بزرگ الهی است. تا جامعه­ای امنیت نداشته باشد، مردمش در آن آسوده خاطر نیستند و نمی­توانند در زمینه­های علمی، اقتصادی و ... به پیشرفت دست پیدا کنند. حال وقتی خداوند این نعمت را به عده­ای عنایت کرد، آنها نباید با اشکالگیری و ناسپاسی به کفران آن بپردازند، که تبعاتش به صورت عکس بر آنها سرازیر می­شود.

«از آیه آشکار می­شود که امن و ایمنی و همچنین رفاه و آسایش اجتماعی را درجاتی است و اینکه آن شهر در امن آشکار و امن قلبی می­زیسته، از بالاترین درجات صلح و سلم است.»2

دو نعمتی که معمولاً به چشم نمی­آیند و انسان­ها آن را نعمت حساب نمی­کنند، نعمت امنیت و سلامتی در جامعه است. تا هنگامیکه انسان در امنیت اجتماعی به سر می­برد و تا وقتی که انسان سلامت است به اهمیت و ارزش آنها پی نمی­برد، اما همین که این نعمات بر اثر کفران، تبدیل به ناامنی و بیماری شدند، آنجاست که انسان تازه از خواب غفلت بیدار می­شود.

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «نِعمَتانِ مَکفُورَتانِ الامنِ وَ العافِیةِ. دو نعمت که غالباً کفران میشوند، آن دو امنیت اجتماعی و عافیت بدن هستند.»3

یکی از عواملی که باعث امنیت در جامعه می­شود نزدیکی راه­ها می­باشد. وقتی راه­ها به هم نزدیک باشد، خطر دزدی و غارت و یا تلف شدن در بیابان و ... وجود نخواهد داشت. اما مردم سبأ این نعمت را کفران کردن و با کفرانشان نعمت امنیت را تغییر داده و آن را به ناامنی تبدیل کردند.

«فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»1

«تا گفتند: پروردگارا، میان [منزلهای ] سفرهایمان فاصله انداز. و بر خویشتن ستم کردند. پس آنها را [برای آیندگان، موضوع] حکایتها گردانیدیم، و سخت تارومارشان کردیم، قطعاً در این [ماجرا] برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرتهاست.»

هنگامیکه انسان­ها در رفاه و آسایش زندگی می­کنند، ارزش نعمت را ندانسته و به جای شکر آنها به بهانه گیری می­پردازند و به جای نعمت عالی تری که خداوند نصیبشان کرده، چیز پست­تری را طلب می­کنند. اینجاست که خداوند نعمتش را از آنها می­گیرد و آن نعمت عالی را تبدیل به چیز دیگری می­کند که مایۀ عذاب و اذیت و آزار آنهاست.

«اما آن مردم ناسپاس و مغرور، به جای سپاس نعمت­ها گفتند: پروردگارا در راه سفر­های ما، میان این شهرها و روستاهای به هم پیوسته فاصله افکن و میان این زنجیره­ای از آبادانی، صحراهای سوزان و کویرهای داغ پدید آور. بدین سان گویی اینان نیز دستخوش نعمت بسیار و رفاه­زدگی و بدمستی شدند و بسان بنی اسرائیل که از فراوانی نعمت رنجیده خاطر گشته و به جای مرغ بریان و کره، تقاضای سیر و پیاز و عدس و باقلا نمودند. از آبادانی و رفاه و امنیت روی برتافته و فقر و بدبختی و ناامنی و خشونت را خواستند.»2

وحدت از جمله نعماتی است که اگر از جامعه­ای گرفته شود: اولاً خود مردم آن جامعه دیگر نمی­توانند در کنار هم به راحتی زندگی کنند. دوماً از اطراف مورد حمله و اذیت و آزار همسایگان قرار می­گیرند. آنها با آرزو کردن طولانی شدن راه­ها نعمت امنیت و همبستگی و وحدت­شان را از دست دادند.

«ثروتمندان منظورشان این بود که در میان این قریه­های آباد فاصله­ای بیفتد و بیابان­های خشکی پیدا شود، به این جهت که اغنیاء و ثروتمندان  مایل نبودند افراد کم درآمد همانند آنها سفر کنند و به هر جا می­خواهند بی زاد و توشه و مرکب بروند. گویی سفر از افتخارات آنها و نشانۀ قدرت و ثروت بود و می­بایست این امتیاز و برتری همیشه برای آنان ثبت شود.»1

می­توانیم از این آیه نتیجه بگیریم که خداوند نعمت را هم در سفر و هم در حضر بر آنها تمام کرده بود. اما آنها قدر نعمت­های خداوند مخصوصاً کوتاهی راه­ها را ندانستند و این نعمتشان تبدیل به طولانی شدن راه­ها شد. آنها ارزش درکنار هم بودن را ندانستند، خداوند نیز جمع آنها را از هم دور و پراکنده کرد و این نمونه­ای از تغییر یافتن نعمت بود که از آثار کفران نعمت به شمار می­رود.



3 سوره نحل آیۀ 112

4 شرح واژه­های قرآن در ترجمۀ تفسیر مجمع البیان، علی کرمی فریدونی، ج 31، ص 101

1 تفسیر مجمع البیان، علامه طبرسی، ج 7، ص 761

2 تفسیر هدایت، سید محمدتقی مدرسی، ترجمۀ احمد آرام، ج 6، ص 139

3 ره رستگاری، دکتر علی غضنفری، ج 3، ص 232

1 سوره سبأ آیۀ 19

2 تفسیر مجمع البیان، علامه طبرسی، ج 11، ص 660

1 تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از محققان، ج 18، ص 65

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد