خداوند در آیات مختلف، قریههایی را مثال میزند که به آنها نعمت صلح و امنیت را عنایت کرده بود، اما به دلیل اینکه مردم آن منطفه با خودکامگیهای خود به ناسپاسی این نعمت پرداختند، خداوند نیز آن نعمت را تغییر داده و به ترس و ناامنی تبدیل ساخت.
« وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً ... فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ»3
«و خدا شهری را مثل زده است که امن و امان بود ...، پس [ساکنانش] نعمتهای خدا را ناسپاسی کردند، و خدا هم به سزای آنچه انجام میدادند، طعم گرسنگی و هراس را به [مردم] آن چشانید.»
«"خوف" به هراس و ترس از زیانی که انتظارش میرود گفته میشود.»4
یکی دیگر از نعمتهایی که خداوند به مردم شهر ثرثار عنایت کرده بود، نعمت آسایش و امنیت بود. مردم این شهر ارزش این نعمت را ندانسته و به کفران آن پرداختند. خداوند نیز نعمت خود را تغییر داده و آن را به ترس تبدیل نمود.
«در این آیه کیفر ناسپاسی و اثر ترس را به لباس تعبیر میکند، چرا که اثر آنها بسان لباس بر پیکر انسان و سیمای او پدیدار میگردد.»1
نعمت امنیت جزء نعمات بزرگ الهی است. تا جامعهای امنیت نداشته باشد، مردمش در آن آسوده خاطر نیستند و نمیتوانند در زمینههای علمی، اقتصادی و ... به پیشرفت دست پیدا کنند. حال وقتی خداوند این نعمت را به عدهای عنایت کرد، آنها نباید با اشکالگیری و ناسپاسی به کفران آن بپردازند، که تبعاتش به صورت عکس بر آنها سرازیر میشود.
«از آیه آشکار میشود که امن و ایمنی و همچنین رفاه و آسایش اجتماعی را درجاتی است و اینکه آن شهر در امن آشکار و امن قلبی میزیسته، از بالاترین درجات صلح و سلم است.»2
دو نعمتی که معمولاً به چشم نمیآیند و انسانها آن را نعمت حساب نمیکنند، نعمت امنیت و سلامتی در جامعه است. تا هنگامیکه انسان در امنیت اجتماعی به سر میبرد و تا وقتی که انسان سلامت است به اهمیت و ارزش آنها پی نمیبرد، اما همین که این نعمات بر اثر کفران، تبدیل به ناامنی و بیماری شدند، آنجاست که انسان تازه از خواب غفلت بیدار میشود.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «نِعمَتانِ مَکفُورَتانِ الامنِ وَ العافِیةِ. دو نعمت که غالباً کفران میشوند، آن دو امنیت اجتماعی و عافیت بدن هستند.»3
یکی از عواملی که باعث امنیت در جامعه میشود نزدیکی راهها میباشد. وقتی راهها به هم نزدیک باشد، خطر دزدی و غارت و یا تلف شدن در بیابان و ... وجود نخواهد داشت. اما مردم سبأ این نعمت را کفران کردن و با کفرانشان نعمت امنیت را تغییر داده و آن را به ناامنی تبدیل کردند.
«فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»1
«تا گفتند: پروردگارا، میان [منزلهای ] سفرهایمان فاصله انداز. و بر خویشتن ستم کردند. پس آنها را [برای آیندگان، موضوع] حکایتها گردانیدیم، و سخت تارومارشان کردیم، قطعاً در این [ماجرا] برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرتهاست.»
هنگامیکه انسانها در رفاه و آسایش زندگی میکنند، ارزش نعمت را ندانسته و به جای شکر آنها به بهانه گیری میپردازند و به جای نعمت عالی تری که خداوند نصیبشان کرده، چیز پستتری را طلب میکنند. اینجاست که خداوند نعمتش را از آنها میگیرد و آن نعمت عالی را تبدیل به چیز دیگری میکند که مایۀ عذاب و اذیت و آزار آنهاست.
«اما آن مردم ناسپاس و مغرور، به جای سپاس نعمتها گفتند: پروردگارا در راه سفرهای ما، میان این شهرها و روستاهای به هم پیوسته فاصله افکن و میان این زنجیرهای از آبادانی، صحراهای سوزان و کویرهای داغ پدید آور. بدین سان گویی اینان نیز دستخوش نعمت بسیار و رفاهزدگی و بدمستی شدند و بسان بنی اسرائیل که از فراوانی نعمت رنجیده خاطر گشته و به جای مرغ بریان و کره، تقاضای سیر و پیاز و عدس و باقلا نمودند. از آبادانی و رفاه و امنیت روی برتافته و فقر و بدبختی و ناامنی و خشونت را خواستند.»2
وحدت از جمله نعماتی است که اگر از جامعهای گرفته شود: اولاً خود مردم آن جامعه دیگر نمیتوانند در کنار هم به راحتی زندگی کنند. دوماً از اطراف مورد حمله و اذیت و آزار همسایگان قرار میگیرند. آنها با آرزو کردن طولانی شدن راهها نعمت امنیت و همبستگی و وحدتشان را از دست دادند.
«ثروتمندان منظورشان این بود که در میان این قریههای آباد فاصلهای بیفتد و بیابانهای خشکی پیدا شود، به این جهت که اغنیاء و ثروتمندان مایل نبودند افراد کم درآمد همانند آنها سفر کنند و به هر جا میخواهند بی زاد و توشه و مرکب بروند. گویی سفر از افتخارات آنها و نشانۀ قدرت و ثروت بود و میبایست این امتیاز و برتری همیشه برای آنان ثبت شود.»1
میتوانیم از این آیه نتیجه بگیریم که خداوند نعمت را هم در سفر و هم در حضر بر آنها تمام کرده بود. اما آنها قدر نعمتهای خداوند مخصوصاً کوتاهی راهها را ندانستند و این نعمتشان تبدیل به طولانی شدن راهها شد. آنها ارزش درکنار هم بودن را ندانستند، خداوند نیز جمع آنها را از هم دور و پراکنده کرد و این نمونهای از تغییر یافتن نعمت بود که از آثار کفران نعمت به شمار میرود.
3 سوره نحل آیۀ 112
4 شرح واژههای قرآن در ترجمۀ تفسیر مجمع البیان، علی کرمی فریدونی، ج 31، ص 101
1 تفسیر مجمع البیان، علامه طبرسی، ج 7، ص 761
2 تفسیر هدایت، سید محمدتقی مدرسی، ترجمۀ احمد آرام، ج 6، ص 139
3 ره رستگاری، دکتر علی غضنفری، ج 3، ص 232
1 سوره سبأ آیۀ 19
2 تفسیر مجمع البیان، علامه طبرسی، ج 11، ص 660
1 تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از محققان، ج 18، ص 65